در پاسخ به کمپین سازی مخالفان عصبانی آیت الله هاشمی
| يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ب.ظ
*رضا سلیمانی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : «زمانی
که در باغشاه سرباز بودم، یعنی بهار سال 1342، فرمانده باغ شاه آقای
پیروزنیا که یک ژنرال جا افتاده و صوفی منش و آدم معقولی بود که به دفترش
رفتم ، تبسم کرد و گفت: شما اینجا چکار میکنید؟ چگونه شد؟ چرا به سربازی
آمدید؟ گفتم: خلاف قانون کردند و مثل بقیه امور، قانون اجرا نمیشود و زور
میگویند. ما را هم به زور آوردند و من زن و سه بچه دارم و الان هم در قم و
نمیدانم کجا هستند. خداوند اینگونه خواسته بود که ما به سربازخانه
بیاییم و ببینیم در اینجا چه میگذرد؟ ما که مطلع نبودیم. ولی چیزهایی را
که در اینجا دیدیم، به شما میگویم. هر چند خیلی حرف دارم، ولی وقت شما
محدود است اول قضیه حمام بردن اجباری جوانان را می گویم. نوعاً سربازانی را
میآورید که جوانهای روستایی هستند و اینها از فضای پاک و بی آلایش و
سرشار از عطر معنویت روستاها و از میان خانواده هایی آمده اند که پاک و
عفیف هستند. خودم روستایی هستم و میدانم روی این مسائل چقدر حساس هستند
...»
مطلب بالا بخشی از خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با آقای محمدهادی حیدری در تاریخ 7/12/91 برای « مستند وظیفه عمومی» است که نشان دهنده نگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به روستا و روستائیان است. حالا این مطلب را در کنار موج رسانه ای چند روز اخیر جریان های خاص بگذارید که وقتی دستشان برای تخریب چهره محبوب مردم خالی است ، مخصوصاً وقتی صراحتاً اعلام کرد که برای مجلس خبرگان نامزد می شود، به چه مسایل و موضوعاتی متوسل می شوند که در عالم رسانه ای یادآور روش های پوپولیستی بلشویک هاست.
اول به سوال و جواب آیت الله هاشمی رفسنجانی با خبرنگار در مصاحبه با سایت انتخاب توجه فرمایید تا متوجه شویم که چرا این قسمت از سخنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام سردمداران جناح خاص را عصبانی کرده و به پیاده نظام خویش در رسانه های خاصتر دستور ایجاد هیاهو و حتی تشکیل کمپین! دادهاند:
سوال: «اخیراً برخی گفتند که عدهای به دنبال آن هستند تا امام را آنگونه که میخواهند نشان دهند و این روزها کنایههای متعددی در مورد خاطرات شما از امام از سوی آقای مصباح و جریان منتسب به ایشان ادامه دارد. واکنش شما دراینباره چیست؟
جواب آیتالله هاشمی رفسنجانی: اگر بناست کسانی امام را بشناسند، آنهایی هستند که لحظات حساس را خدمت امام بودند. از لحظههایی که امام کارشان را شروع کردند و تا آخرین لحظه که از دنیا رفتند، جزو امنای امام بودند. اعتمادی که امام در تاریخ خودشان به ما داشتند به کمتر کسی داشتند. اینهایی هم که چنین حرفهایی میزنند، یک ادعاست و بیدلیل میگویند. ما میخواهیم امام را همانگونه که هستند، بشناسانیم. اصلاً افتخارمان این است که امام را درک کردیم. آنهایی که درک نکردند و میگفتند که جواب این خونها را چه کسی میدهد و مبارزه حرام است، باید فکری بکنند.
سوال: آیا شما اینها را انقلابی میدانید؟
جواب آیتالله هاشمی رفسنجانی: فرق میکنند. بعضیهایشان انقلابی بودند و وقتیکه سختگیریهای حکومت زیاد شد، دیگر ادامه ندادند. بعضیها هم اصلاً آن موقعها نبودند و در کوچههای روستاهایشان میگشتند، ولی الآن آمدهاند و انقلابی شدهاند.»( هفته نامه طلوع صبح ، سه شنبه 17 مرداد)
معلوم نیست چگونه منتقدین عصبانی از افزایش روزافزون جایگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی از این جمله ایشان توهین به روستاییان استنباط کردند و پس از آن، سیل مصاحبه های کلیشه ای با افراد معدود خود به راه انداختند و کمپین! درست کردهاند!! در حالی که خود ایشان بارها از زندگی روستایی خود و اطرافیانش تعریف کرده و خود را یک روستازاده معرفی کرده است. حتی در دیداری که با اهالی رسانه در سال 91 داشت، در پاسخ به خبرنگاری که میگفت تنها گزینه انتخابات آینده برای کشور شما هستید و آبرویی که دارید را برای انقلاب به میان بیاورید، گفت: من تصور نمیکنم که تنها گزینه باشم. اگر من هم مثل شما فکر میکردم غیر من کسی نیست که کار را انجام دهد لحظهای در ورود تردید نمیکردم و میآمدم. چه بهتر آبرویی که داریم و مال انقلاب و کشور است را بیاورم. من روستازاده هستم. آنقدر از مواهب انقلاب بهره بردهام که اگر اهانتی هم شده قابل مقایسه با آن نیست. من از هیچ چیز دریغ نمیکنم. (روزنامه شرق، http://sharghdaily.ir/?News_Id=2618 )
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در هر سفری که به زادگاهش، روستای بهرمان در جلگه نوق رفسنجان می رود ، در دیدار با همولایتی ها از عشق خویش به روستا و خوشحالی اش به خاطر تجدید دیدار با آنها می گوید که : «خدا را شاکرم که در میان بستگان و دوستانم هستم، من به این منطقه دلبستهام، زیرا دوران جوانیام را در این منطقه گذراندهام.» (خبرگزاری فارس، پنج شنبه 28 آذر 92)
این جملات نشاندهنده عشق و علاقه هاشمی به روستای محل تولدش است و نشان میدهد که او روستایی بودن خود را هیچگاه فراموش نمیکند.تازه ترین مصداق برای اوج علاقه ایشان به روستا و ارادت به روستاییان پیامی است که در خرداد 1394 به پانزدهمین یادواره شهدای نوق و بهرمان فرستاد و ضمن آن نوشت که : « با همه تکدّر خاطری که به خاطر فقدان حضور شهدا در ذهن و ضمیرم دارم، خوشحال میشوم، وقتی میشنوم در اقصی نقاط کشور و در بین اقشار مختلف، یادوارههای شهدا برگزار میگردد. مخصوصاً در زادگاهم که علاوه بر روابط نسبی و سببی، با بسیاری از شهدا و خانوادههای آنان، یک ارتباط عاطفی عمیقی به عنوان فرمانده جنگ دارم و میدانم که چه کار بزرگی کردهاند!» ( خبرگزاری فارس، 9/3/94)
اگرچه همه، حتی دست اندرکاران موج آفرینی اخیر و کمپین سازان (که دم خروسشان از کپی یکنواخت و از یک دستگاه کپی – از بد شانسی یا ناشیانه بودن اقدامشان – بیرون زدکه آن را به سراسر کشور فرستادند و معدود کشاورزان و روستاییان عزیز را با فریب کاری مجبور به گرفتن عکس کردند) می دانند دلبستگی هاشمی رفسنجانی به روستا و ارادتشان به روستاییان بالاست، اما برای ماندگاری در تاریخ به بخش هایی از سخنان ایشان که نشان از عشق ایشان به روستا دارد، اشاره می شود:« من در روستایى به نام بهرمان در جلگه نوق که در شمال غربى رفسنجان است و یکى از جلگههاى کویرى است ـ الان بد نیست، در گذشته واقعاً یک جاى فقیر، دور افتاده و جائى بود که زندگى کردن در آن دشوار بود ـ به دنیا آمدم و در آنجا زندگى مىکردیم. اکثر روستاها آب شور داشتند. زمستان آنجا سرد و تابستان گرم بود. محیط آنجا کویرى بود. فاقد هر نوع امکاناتى بود که شما الان در شهر و روستا مىبینید. جز همین چیزهاى کشاورزى و مختصر همین چیزهایى که به دست دامداران و کشاورزان بود و خودمان در خانهها تأمین مىکردیم، چیزى نداشتیم. پدر من به این دلیل در آن روستا مانده بودند و شرایط آن زمان هم ایجاب مىکرد. آن زمان پهلوى بود و قبل از آن هم فتنههاى آخر دوره مشروطه بود و زندگى کردن در شهرها مشکل بود. آن موقع ناامنى شدید بود. بعلاوه در شهرها از لحاظ اخلاقى اشکالاتى وجود داشت. پدرم مورد توقع مسؤلان شهر بود. اگر ایشان در شهر مىماند بایست کارى براى آنها بکند و او نمىخواست برایشان کارى بکند. ایشان روستا را انتخاب کردند. مادرم در روستا بودند که از یک خانوده خوب و خیّرى بودند که پدرشان به دست اشرار شهید شدند. پدر من هم کشاورزى مىکرد و هم در روستا از لحاظ اطلاعات مذهبى نسبتاً با سواد بود. مىتوانست به مردم براى تعلیمات مذهبى کمک بکند. زندگى ما بسیار ساده بود. البته ما در آن روستا شاید وضعمان زیاد بد نبود، ولى معمولاً زندگى در آنجا بد بود و با این صورت آنچه که مصرف مىکردیم شاید حدود 95% آن چیزهایى بود که خودمان تولید مىکردیم. از غذا و لباس و حتى دارو که داروهاى محلى بود و مادر خود من به اصطلاح دکتر زنان بود. با داروهاى محلى، با گلگاوزبان و همین چیزهایى که فراوان هم است، کار مىکرد و کارش براى مردم مؤثر هم بود. خانواده عیالوارى هم داشتیم. چهار دختر و پنج پسر بودیم. بعلاوه آنهائى که در زندگى ما در اوایل بچگى فوت کردند. این وضع ابتدائى ما در آن روستا بود.»
ایشان که کتاب « القضیه الفلسطینیه» را در همان روستا ترجمه کرد ، در این باره می گوید: « براى مکتب تشیع مىخواستم مقاله بنویسم، دنبال منابعى بودم که به یک کتاب عربى که مسئله فلسطین را خیلى خوب تشریح کرده بود، برخورد کردم. آن موقع و قبل از آن هم سرباز بودم از پادگان حرّ (باغ شاه) فرار کردم و در دوره فرارىام بعد از 15 خرداد که باید مخفى زندگى مىکردم، کتاب القضیه الفلسطینه را که براى یک نوشتن مقاله استفاده کرده بودم، با خودم به نوق بردم و در روستاى بهرمان ، چهار ماه تابستان را ماندم. این کتاب را با یک المنجد و یک مقدار کتابهایى که کمک گرفتم، ترجمه کردم.»( یکشنبـه، 14 تیـر 1377 هجری شمسی( 11 ربیعالاول 1419 هجری قمری - 5 ژوئیه 1998 میلادی) مصاحبه با: جمعی از نوجوانان در برنامه نیم رخ گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما)
اگر از عشق آیتالله هاشمی به روستای محل تولدش بگذریم که شاید بعضی از همین منتقدین بگویند( طبیعی است) ، نگاهش به روستا و اقدامات انقلاب و دولت سازندگی چنان مبرهن است که نمی توانند بر آن حاشیه بنویسند: ایشان در فرازی از سخنان خود در مورد روستا میگوید: « در دوره قبل از انقلاب که نتوانستند و یا نمی خواستند به روستاها برسند .جهاد سازندگى را در همان سال اول براى روستاها درست کردیم. همه مىدانیم که روستاهاى ما مظلومترین قشر تاریخى ما هستند. در همین دوره بود که ما به روستاها برق، آب، راه، تلفن و خانه بهداشت دادیم. زندگى در روستاها کاملاً تحت تاثیر آثار انقلاب هستند. یا در گذشته کسى به طرف نقاط محروم و نقاط مرزى نمىرفت. طرحهاى مهم مثل سد و توسعههاى کشاورزى را به نقاط محروم فرستادیم. اصلاً در دفتر رئیس جمهور ـ هنوز هم است ـ دفترى را به نام نقاط محروم درست کردیم. از طریق این دفتر سالانه صدها میلیارد تومان صرف نقاط محروم مىکردیم. شاخص ما این بود که وقتى روستا یا منطقهاى از شاخص رفاه برخوردار شد، اسمش را از لیست برمىداشتیم. هنوز هم آن دفتر فعال است. (شنبـه/ 17 خرداد 1378 هجری شمسی، مصاحبه با: دفتر نشر فرهنگ اسلامی)
با این حساب، آیا منتقدینی که طی این چند روز خود را به آب و آتش زدهاند، هیچ فکر کردهاند که به غیر از خوشامد سیاسی، چه پاسخی برای وجدان نیمه بیدار خود دارند. آیا با خود اندیشیدهاند که منافع سیاسی این کارشان ـ بر فرض قبول روستاییان ـ شاید اندک سود جناحی داشته باشد، اما چه ضرری را متوجه اصل انقلاب میکند. کلام آخر این مقال، آن جمله ماندگار امام حسین(ع) است که اگر دین ندارید، لااقل آزاد مرد باشید.
والسلام
مطلب بالا بخشی از خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با آقای محمدهادی حیدری در تاریخ 7/12/91 برای « مستند وظیفه عمومی» است که نشان دهنده نگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به روستا و روستائیان است. حالا این مطلب را در کنار موج رسانه ای چند روز اخیر جریان های خاص بگذارید که وقتی دستشان برای تخریب چهره محبوب مردم خالی است ، مخصوصاً وقتی صراحتاً اعلام کرد که برای مجلس خبرگان نامزد می شود، به چه مسایل و موضوعاتی متوسل می شوند که در عالم رسانه ای یادآور روش های پوپولیستی بلشویک هاست.
اول به سوال و جواب آیت الله هاشمی رفسنجانی با خبرنگار در مصاحبه با سایت انتخاب توجه فرمایید تا متوجه شویم که چرا این قسمت از سخنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام سردمداران جناح خاص را عصبانی کرده و به پیاده نظام خویش در رسانه های خاصتر دستور ایجاد هیاهو و حتی تشکیل کمپین! دادهاند:
سوال: «اخیراً برخی گفتند که عدهای به دنبال آن هستند تا امام را آنگونه که میخواهند نشان دهند و این روزها کنایههای متعددی در مورد خاطرات شما از امام از سوی آقای مصباح و جریان منتسب به ایشان ادامه دارد. واکنش شما دراینباره چیست؟
جواب آیتالله هاشمی رفسنجانی: اگر بناست کسانی امام را بشناسند، آنهایی هستند که لحظات حساس را خدمت امام بودند. از لحظههایی که امام کارشان را شروع کردند و تا آخرین لحظه که از دنیا رفتند، جزو امنای امام بودند. اعتمادی که امام در تاریخ خودشان به ما داشتند به کمتر کسی داشتند. اینهایی هم که چنین حرفهایی میزنند، یک ادعاست و بیدلیل میگویند. ما میخواهیم امام را همانگونه که هستند، بشناسانیم. اصلاً افتخارمان این است که امام را درک کردیم. آنهایی که درک نکردند و میگفتند که جواب این خونها را چه کسی میدهد و مبارزه حرام است، باید فکری بکنند.
سوال: آیا شما اینها را انقلابی میدانید؟
جواب آیتالله هاشمی رفسنجانی: فرق میکنند. بعضیهایشان انقلابی بودند و وقتیکه سختگیریهای حکومت زیاد شد، دیگر ادامه ندادند. بعضیها هم اصلاً آن موقعها نبودند و در کوچههای روستاهایشان میگشتند، ولی الآن آمدهاند و انقلابی شدهاند.»( هفته نامه طلوع صبح ، سه شنبه 17 مرداد)
معلوم نیست چگونه منتقدین عصبانی از افزایش روزافزون جایگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی از این جمله ایشان توهین به روستاییان استنباط کردند و پس از آن، سیل مصاحبه های کلیشه ای با افراد معدود خود به راه انداختند و کمپین! درست کردهاند!! در حالی که خود ایشان بارها از زندگی روستایی خود و اطرافیانش تعریف کرده و خود را یک روستازاده معرفی کرده است. حتی در دیداری که با اهالی رسانه در سال 91 داشت، در پاسخ به خبرنگاری که میگفت تنها گزینه انتخابات آینده برای کشور شما هستید و آبرویی که دارید را برای انقلاب به میان بیاورید، گفت: من تصور نمیکنم که تنها گزینه باشم. اگر من هم مثل شما فکر میکردم غیر من کسی نیست که کار را انجام دهد لحظهای در ورود تردید نمیکردم و میآمدم. چه بهتر آبرویی که داریم و مال انقلاب و کشور است را بیاورم. من روستازاده هستم. آنقدر از مواهب انقلاب بهره بردهام که اگر اهانتی هم شده قابل مقایسه با آن نیست. من از هیچ چیز دریغ نمیکنم. (روزنامه شرق، http://sharghdaily.ir/?News_Id=2618 )
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در هر سفری که به زادگاهش، روستای بهرمان در جلگه نوق رفسنجان می رود ، در دیدار با همولایتی ها از عشق خویش به روستا و خوشحالی اش به خاطر تجدید دیدار با آنها می گوید که : «خدا را شاکرم که در میان بستگان و دوستانم هستم، من به این منطقه دلبستهام، زیرا دوران جوانیام را در این منطقه گذراندهام.» (خبرگزاری فارس، پنج شنبه 28 آذر 92)
این جملات نشاندهنده عشق و علاقه هاشمی به روستای محل تولدش است و نشان میدهد که او روستایی بودن خود را هیچگاه فراموش نمیکند.تازه ترین مصداق برای اوج علاقه ایشان به روستا و ارادت به روستاییان پیامی است که در خرداد 1394 به پانزدهمین یادواره شهدای نوق و بهرمان فرستاد و ضمن آن نوشت که : « با همه تکدّر خاطری که به خاطر فقدان حضور شهدا در ذهن و ضمیرم دارم، خوشحال میشوم، وقتی میشنوم در اقصی نقاط کشور و در بین اقشار مختلف، یادوارههای شهدا برگزار میگردد. مخصوصاً در زادگاهم که علاوه بر روابط نسبی و سببی، با بسیاری از شهدا و خانوادههای آنان، یک ارتباط عاطفی عمیقی به عنوان فرمانده جنگ دارم و میدانم که چه کار بزرگی کردهاند!» ( خبرگزاری فارس، 9/3/94)
اگرچه همه، حتی دست اندرکاران موج آفرینی اخیر و کمپین سازان (که دم خروسشان از کپی یکنواخت و از یک دستگاه کپی – از بد شانسی یا ناشیانه بودن اقدامشان – بیرون زدکه آن را به سراسر کشور فرستادند و معدود کشاورزان و روستاییان عزیز را با فریب کاری مجبور به گرفتن عکس کردند) می دانند دلبستگی هاشمی رفسنجانی به روستا و ارادتشان به روستاییان بالاست، اما برای ماندگاری در تاریخ به بخش هایی از سخنان ایشان که نشان از عشق ایشان به روستا دارد، اشاره می شود:« من در روستایى به نام بهرمان در جلگه نوق که در شمال غربى رفسنجان است و یکى از جلگههاى کویرى است ـ الان بد نیست، در گذشته واقعاً یک جاى فقیر، دور افتاده و جائى بود که زندگى کردن در آن دشوار بود ـ به دنیا آمدم و در آنجا زندگى مىکردیم. اکثر روستاها آب شور داشتند. زمستان آنجا سرد و تابستان گرم بود. محیط آنجا کویرى بود. فاقد هر نوع امکاناتى بود که شما الان در شهر و روستا مىبینید. جز همین چیزهاى کشاورزى و مختصر همین چیزهایى که به دست دامداران و کشاورزان بود و خودمان در خانهها تأمین مىکردیم، چیزى نداشتیم. پدر من به این دلیل در آن روستا مانده بودند و شرایط آن زمان هم ایجاب مىکرد. آن زمان پهلوى بود و قبل از آن هم فتنههاى آخر دوره مشروطه بود و زندگى کردن در شهرها مشکل بود. آن موقع ناامنى شدید بود. بعلاوه در شهرها از لحاظ اخلاقى اشکالاتى وجود داشت. پدرم مورد توقع مسؤلان شهر بود. اگر ایشان در شهر مىماند بایست کارى براى آنها بکند و او نمىخواست برایشان کارى بکند. ایشان روستا را انتخاب کردند. مادرم در روستا بودند که از یک خانوده خوب و خیّرى بودند که پدرشان به دست اشرار شهید شدند. پدر من هم کشاورزى مىکرد و هم در روستا از لحاظ اطلاعات مذهبى نسبتاً با سواد بود. مىتوانست به مردم براى تعلیمات مذهبى کمک بکند. زندگى ما بسیار ساده بود. البته ما در آن روستا شاید وضعمان زیاد بد نبود، ولى معمولاً زندگى در آنجا بد بود و با این صورت آنچه که مصرف مىکردیم شاید حدود 95% آن چیزهایى بود که خودمان تولید مىکردیم. از غذا و لباس و حتى دارو که داروهاى محلى بود و مادر خود من به اصطلاح دکتر زنان بود. با داروهاى محلى، با گلگاوزبان و همین چیزهایى که فراوان هم است، کار مىکرد و کارش براى مردم مؤثر هم بود. خانواده عیالوارى هم داشتیم. چهار دختر و پنج پسر بودیم. بعلاوه آنهائى که در زندگى ما در اوایل بچگى فوت کردند. این وضع ابتدائى ما در آن روستا بود.»
ایشان که کتاب « القضیه الفلسطینیه» را در همان روستا ترجمه کرد ، در این باره می گوید: « براى مکتب تشیع مىخواستم مقاله بنویسم، دنبال منابعى بودم که به یک کتاب عربى که مسئله فلسطین را خیلى خوب تشریح کرده بود، برخورد کردم. آن موقع و قبل از آن هم سرباز بودم از پادگان حرّ (باغ شاه) فرار کردم و در دوره فرارىام بعد از 15 خرداد که باید مخفى زندگى مىکردم، کتاب القضیه الفلسطینه را که براى یک نوشتن مقاله استفاده کرده بودم، با خودم به نوق بردم و در روستاى بهرمان ، چهار ماه تابستان را ماندم. این کتاب را با یک المنجد و یک مقدار کتابهایى که کمک گرفتم، ترجمه کردم.»( یکشنبـه، 14 تیـر 1377 هجری شمسی( 11 ربیعالاول 1419 هجری قمری - 5 ژوئیه 1998 میلادی) مصاحبه با: جمعی از نوجوانان در برنامه نیم رخ گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما)
اگر از عشق آیتالله هاشمی به روستای محل تولدش بگذریم که شاید بعضی از همین منتقدین بگویند( طبیعی است) ، نگاهش به روستا و اقدامات انقلاب و دولت سازندگی چنان مبرهن است که نمی توانند بر آن حاشیه بنویسند: ایشان در فرازی از سخنان خود در مورد روستا میگوید: « در دوره قبل از انقلاب که نتوانستند و یا نمی خواستند به روستاها برسند .جهاد سازندگى را در همان سال اول براى روستاها درست کردیم. همه مىدانیم که روستاهاى ما مظلومترین قشر تاریخى ما هستند. در همین دوره بود که ما به روستاها برق، آب، راه، تلفن و خانه بهداشت دادیم. زندگى در روستاها کاملاً تحت تاثیر آثار انقلاب هستند. یا در گذشته کسى به طرف نقاط محروم و نقاط مرزى نمىرفت. طرحهاى مهم مثل سد و توسعههاى کشاورزى را به نقاط محروم فرستادیم. اصلاً در دفتر رئیس جمهور ـ هنوز هم است ـ دفترى را به نام نقاط محروم درست کردیم. از طریق این دفتر سالانه صدها میلیارد تومان صرف نقاط محروم مىکردیم. شاخص ما این بود که وقتى روستا یا منطقهاى از شاخص رفاه برخوردار شد، اسمش را از لیست برمىداشتیم. هنوز هم آن دفتر فعال است. (شنبـه/ 17 خرداد 1378 هجری شمسی، مصاحبه با: دفتر نشر فرهنگ اسلامی)
با این حساب، آیا منتقدینی که طی این چند روز خود را به آب و آتش زدهاند، هیچ فکر کردهاند که به غیر از خوشامد سیاسی، چه پاسخی برای وجدان نیمه بیدار خود دارند. آیا با خود اندیشیدهاند که منافع سیاسی این کارشان ـ بر فرض قبول روستاییان ـ شاید اندک سود جناحی داشته باشد، اما چه ضرری را متوجه اصل انقلاب میکند. کلام آخر این مقال، آن جمله ماندگار امام حسین(ع) است که اگر دین ندارید، لااقل آزاد مرد باشید.
والسلام